Anti Zionism (مصاف)



اون دوران ما بالاشهر زندگی می کردیم ؛ منم چون درسم خوب بود با معلمای مدرسه هماهنگ می کردیم برای بچه هایی که دیگه امیدی بهشون نبود من کلاس خصوصی برگزار کنم و  در عوض من برای معلم ها سوالات امتحان در می آوردم و طراحی می کردم.
تو کلاس خصوصی هم دیگه هر چی عشق شون بود.
از ۲۰ هزار تا ۴۰ هزار تومان.

هر چند خانواده اوایل به پول تدریس من احتیاجی نداشتن ولی در اواخر پدرم دچار بحران مالی شدیدی شد و باعث شد که به پایین شهر کوچ کنیم.
یادمه برای یک پسری کلاس می گذاشتم ؛ باباش کارخانه دار بود .
خیلی پسر خنگی بود؛ بماند که من خیلی کمکش کردم.

در حین تدریس ؛ شاید بچه ها هم سن من بودند ولی چه واقعی و چه شوخی من و استاد صدا می زدن.
اسم پسر کارخانه دارِ که باهاش کار می کردم رامتین بود.
اون موقع که هیچ خونه ای دوربین مخفی نداشت ساختمون چهار تا دوربین داشت.
درسته که من پایین شهر بودم و کلی رفیق بامرام جدید پیدا کردم ولی تدریس تو بالاشهر و وِل نکردم.
بعد از مدتی فهمیدم که پدر رامتین شرکتِ نیمکت سازی داره و اکثر نیمکت های مدارس پایین شهر، ساخت شرکت بابای رامتین بوده . من که همیشه اشغال جنس، بودن نیمکت ها و صندلی های مدارس برام سوال بود از رامتین پرسیدم .

رامتین جواب داد: 
(بابای من عقیده داره که باید بدترین امکانات برای بچه های پائین شهر باشه تا کمتر علاقه به درس داشته باشن؛ چون کسی که پول نداره و فقیره همون بهتر که بی سواد بمونه تا اینکه درس بخونه . به اعتقاد من بچه بی پول ها مخصوصِ کارگری تو شرکت آدم پولدار امثال ما درست شدن ؛ اگر همه این بدبخت بی چاره ها دکتر و مهندس شن که دیگه کارگری نمی مونه برای شرکتای ما کارکنن.)
من کا از درون آتیش بودم و می خواستم با مشت بزنم تو دهن رامتین به دَرک واصلش کنم.
لبخند ملیحی زدم و گفتم: اعتقادات هر کسی قابل احترامه.
ولی اصلا این جور نبود ، اصلا اعتقاد اون قابل احترام نبود . من که هم تو مدارس پائین شهر درس خونده بودم و  هم مدارس بالاشهر واقعا فرق بین اون ها رو می دیدم.
انقدر عصبانی شدم که دندون هامو به هم می سائیدم چون من از حق هر کی بگذرم نمی تونم از حق اون کارگر بدبخت که غذای شب ندارن ولی با هزار شوق و اشتیاق بچه اش و به مدرسه می فرسته بگذرم.فقط دوست داشتم کلاس تموم بشه بیرون بیام از اون خونه. تو راه برگشت به خونه همش تو ذهنم این و می گفتم و گریه می کردم:
سلامتی اون بی پولی که از فرط بی نونی شب و روز گشنه می مونه ولی نمی زاره کسی بهش زور بگه.
به سلامتی اون بچه فَقری که هر چند با گشنگی به بدنش  آسیب  می زنه ولی مثل اون پولدارا با پولشون به مردم ضربه نمی زنن و
سعی کردم با متانت با رامتین حرف بزنم و اعتماد اونو جلب کنم و کم کم حرفشو یادم بره.
چند هفته بعد از این ماجرا ، اتفاق عجیبی افتاد ؛  ماجرا از اون جایی شروع شد که اون با ماشین اومد دنبالم و منو به طرف خونشون برد ، در خونه رو بستم و پشت سرش به خونه رفتم ؛ برای تنوع از اون خواستم که به اتاق پدرش که هم بزرگ تره و هم خنک تره بریم ؛ اونم پذیرفت ؛ در حین تدریس یک نفر زنگ دَر و زد.

 اونم رفت ایفون و برداشت طبق معمول پیتزا فروشی بود (همیشه این موقع از پیتزا فروش دم کوچه سفارش داشت)اونم رفت پائین دم در پیتزا رو بگیره تا بیاد بالا من هم دم در واحد منتظرش بودم ؛بالا اومد با تعجب گفت پایین کسی نبود؛ دوباره در زد ؛ رفت پای آیفون ؛ دوباره همان پیتزا فروش بود ؛ فروشنده هم پشت آیفون  با یه مظلومیت خاصی  گفت : ببخشید اومدین پائین نبودم ،موتور مشکل داشت جکش شکسته مشغول درست کردنش بودم ببخشیدا.
رامتین هم گفت: ولی من پائین چیزی رو ندیدم و حالا خودت بیار بالا ؛ حسش نیست بیام پائین.

چند دقیقه منتظر بودیم به طرز غیر منتظره یک نفر وارد واحد شد و با یک نقاب به ما حمله کرد.
اول من رفتم جلو که از اون محافظت کنم ولی با کف گرگی منو انداخت وسط زمین .بعدشم که من بی هوش شدم و چیزی نفهمیدم.
رامتین که چشاش و بازکرد قیافه منو با کلی قطرات خون رو صورتم دید؛ اول وحشت کرد ولی بعد از دیدن صورت خودش تو ینه فهمید تنها کسی که خونی و مالی شده من نیستم.
من که همون اوایل تسلیم شدم ولی اون انقدر کتک خورده بود تا ۳ هفته از خونه بیرون نیامد.
از شکستن دماغ و دندون بگیر تا کبودی رو صورت در رفتگی عضلات.
بعد از به هوش اومدن ؛  خیره شدم به آئینه و شروع کردم به گریه کردن،  اونم اوضاع منو دید،  ازم پرسید ناراحتی نداره بدتر از من که نشدی؟ منم گفتم: بابام پدر منو در میاره؛ دماغم شکسته ، بفهمه از جون خودم گذشتم به خاطر تو تا یک ماه تدریس خصوصی تعطیله.
اونم از ترسش ۲۵۰ هزار تومان به من داد. علاوه بر این ۱۵۰ هزار تومان دستمزد تدریس داد.
رامتین بهم گفت : به بابام نگیا ، منو می کشه.
منم گفتم : من که نمی گم ولی قیافه تورو ببینه یه دوربین هم  چک کنه دیگه کارت ساخته.
برو دعا کن دوربینا رو چک نکنه.

از اون طرف در اولین فرصت رفتم پیش  پدر رامتین  و تمام ماجرا را گفتم و بهش گفتم در خونه رو رامتین باز کرد .
بعد از کلی گریه زاری جلوی پدرش و نشون دادن گواهی جعلی از شکستگی دماغ و چسبوندن یه برچسب به دماغم یک میلیون و پانصد تومان گرفتم. به علاوه این همه رامتین از دست باباش یک فس کتک محکم هم خورد.

مدت ها از این واقعه می گذره و رامتین هنوز نمی دونه اون فرد کی بود برای چی حمله کرد و چجوری حمله کرد؟
و هنوز هم من در دیدگاه رامتین و پدرش یک قهرمانم چون جون رامتین و یک جورایی من نجات دادم .

اون همیشه به من بدهکار بود؛ از این واقعه علاوه بر قهرمان شدن در دید اونا ؛ من یک میلیون و نهصد هزار تومان هم تو جیبم رفت.
ولی ماجرا فقط این نبود .
در واقع ماجرا ازین قرار بود که بعد از اون حرف های رامتین در مورد کارگرا با بچه های محله برنامه ریختیم.
به یکی از گنده لات های محل ۱۰۰ تومان پول دادم تا با نقاب بیاد خونه رامتین ولی نقشه به همین سادگی ها هم نبوده.
چون می دونستم که همیشه  ساعت سه ظهر  رامتین از دمه کوچشون پیتزا سفارش میده، هماهنگ کردم تا جای پیتزایی گنده لات بره سر بَختِش .
وقتی رامتین پایین رفت برای گرفتن پیتزا اگه چهره پیک موتوری معلوم می شد نقشه لو می رفت ؛ به همین خاطر مخفی شد و بعد از بالا رفتن رامتین دوباره آیفون رو زد . با شناختی که از رامتین و تنبلی که داشت مطمئن بودم یک کار رو دوبار انجام نمیده و بار دوم از پشت آیفون در خونه رو باز می کنه.
دلیل ورود به واحد هم معلومِه  ؛ من  پشت درب واحد الکی منتظر رامتین نبودم که از جلوی درب حیاط بالا بیاد و من در و براش بِبَندم.
این وسط کلید واحد برداشتم و تو راهرو  زیر گلدون یعنی جایی برنامه ریخته بودیم ، گذاشتم.
رامتینم که از من خاطر جمع بود و  اطمینان داشت و  حواسش به حرکاتم نبود.
از طرفی رامیتن پسری بود که اعتماد به نفس نداشت و با تلقین سریع گول می خورد.
اون موقع ها  کتاب تلقین و اثراتش زیاد خونده بودم و بلد بودم چطور خامش کنم.
در همه اتاق ها و راهرو ها دوربین داشت جز اتاق خواب پدرش ؛ به خاطر همین من تصمیم گرفتم به دلیل گرما و تنوع در درس نقل مکان کنیم و از اتاق رامتین به اتاق پدرش بریم.
بعد از حمله ور شدن برنامه این بود که اول به من حمله سوری بکنه و با  کف گرگی که اون زد خودم رو  به بی هوشی زدم ؛ بعد از مدتی با ضربات شدید گنده لات رامتین با دماغی خونین نقش بر زمین شد. گنده لات که نقاب زده بود و منم از نبود دوربین مطمئن بودم بعد از بی هوشی رامتین خودم اونو یه فس محکم به پاس اون حرفاش زدم و از خون رو دماغش به صورت خودم مالیدم تا ابراز هم دردی کنم.
صبر کردم همین که کمی مانده بود به هوش بیاید خودمو با صورتی خونین به بی هوشی زدم تا اون بترسه.به هوش که اومدیم من همش بهش تلقین کردک که تو دَر رو باز گذاشتی و همه این ها مقصرش تویی ؛ سریع تلقین های من اثرش رو گذاشت و خود اون هم اقرار به مقصر بودن ، کرد.
بعد گرفتن پول از رامتین و پدرش همه قصه رو زود برای پدرش توضیح دادم که سه دلیل داشت:
اول سراغ دوربین ها نره تا شاید برای من دردسر بشه.(ولی در کل هم احتمالش کم بود چون ساعت ها وقت می خواهد تا تیکه ای از فیلم رو پیدا کنی)
دوم یه پول هنگفتی به من بده
سوم یه کتکی هم به رامتین بزنه.
شاید بگید که با یک میلیون نهصد چه کردم خب معلومه صد تومان برای گنده لات و یک میلیون هشتصد هم چون از راه حروم بود نخوردم و با اون یک هفته تمام مدرسه رو ناهار دادم تا تلافی اون بی شرفی های بابای رامتین باشه.
بهتر از همه این ها ؛ این بود که من در چشم رامتین و پدرش هنوز یه قهرمانم.
ولی حقشون بود چون حق و مال کارگر خوردن نداره.
از همین جا از آقای رامتین و پدر معذرت می خوام.

با سپاس .
محمدرضا صادقی نیا
یک شنبه ۱۹ خرداد ۹۸ ساعت ۱۲:۵۵ نصف شب

در سخت ترین شرایط ؛ کِه بود و نبودش ؛ دیدن و ندیدنش ؛ خندیدن و نخندیدنش ؛ داشت اذیت می کرد.
تصمیم گرفتم که او را ترک کنم و دیگه کمتر ببینمش و دیگه کمتر بهش فکر کنم؛ که بود و نبودش برایم تفاوتی نداشته باشد.
ولی هر چه قدر کمتر  نگاه می کردم بیشتر  فکر می کردم.
هر چه کمتر 
 فکر می کردم  بیشتر  نگاه می کردم.

یک روز به خودم گفتم:
میرم بهش می گم .
نهایتش میگه نه یا میگه چرت نگو.
دیوونه ؛ دیگه انقدر که سختی نداره.

بعد به خودم گفتم :
خب اگه بهش بگم؛  هم خودشو اذیت می کنم و هم خودمو .
و اگه بهش نگم  فقط خودمو اذیت می کنم.
پس بهش نمی گم حداقل اون اذیت نشه.
.

تصمیمی که گرفته بودم سخت بود.
اون جا بود که فهمیدم چه قدر سخت است عاشقی.
به خودم گفتم: دیوونه ؛ اگر نبینیش کمتر بهش فکر می کنی و در این صورت کمتر بهش توجه می کنی و اصلا یادت میره.
منم هم دیگه او را ندیدم تا کمتر فکر کنم ولی آنقدر چهره اش در ذهنم می آمد  که داشت دیوانه ام  می کرد.
تصمیم گرفتم رو کاغذ بکشم و کاغذ را پارش کنم.
تا بلکه این عشق به تنفر تبدیل شود.
با اولین نقاشی ای که از چهره اش کشیدم نقاشی کشیدن را یاد گرفتم.
و تا حدی که بتوانم هر چهره ای رو بکشم.
بعد از این شب ها با کاغذ قلم می رفتم خیابون انقلاب ؛ برای دانشجوهایی که رد می شدند چهره دوست هایشان را می کشیدم.
بعد از مدتی دوباره تصمیم گرفتم نبینمش تا کمتر بهش فکر کنم .
انقدر خاطره هاش در ذهنم جان میگرفت که انگار جانم را می گرفت.
تصمیم گرفتم  همه خاطره هایم را با او روی کاغذ بنویسم و همه را آتش  بزنم تا فراموشش کنم .
با این کار من نویسنده تر و عاشق تر شدم اما فراموشش نکردم.
هر کاری می کردم نفرتم بیشتر نمی شد و برعکس عشقم.
این وسط نویسندگی دلال عاشقیِ من بود ؛ با هر نوشته من؛  شاید پول برایم پدید می آورد ولی عشق را نه.
بعد ها تصمیم گرفتم تا با دنیای شعر خودم را آشنا کنم تا شاید عشق شعر جای عشق او را پر کند.
ولی من احمق نفهمیدم که همه عاشقان از تشنگی عشق است که به بیابان شاعری پا می گذارند.
هر شعری که می خواندم ؛ انگار عَمَلِه بَنّایی بود که با حُفر دلم جای بیشتری برای عشق او باز می کرد.
بعد از آن شاعر خوبی شدم و شعر های عاشقانه ای که برای او می گفتم ؛ خیلی ها را عاشق کرد و به هم رساند ؛جز خودم.
این خاصیت شاعری است.
خلاصه نگویم عشق او خیلی چیز ها به من یاد داد.
نقاش شدن را
نویسنده شدن را
شاعر شدن را
ولی راه رسیدن به او را نه.
او من را به شاعر و نقاش و نویسنده خوبی تبدیل کرد ولی عاشق خوبی نه.
یک چیز جالب به شما بگویم ؛ همیشه در دعوا ها می گویند (یک جوری می زنم که تیکه بزرگت گوشت باشه ها ) ولی برای عاشق ها و شاعر ها تیکه بزرگشان گوششان نیست.
برای ما همیشه تیکه بزرگمان قلبمان است؛ کسی با قلب  یک عاشق یا شاعر  کاری ندارد.
چون می داند که قلبش از درون پاره پاره است.

(همیشه یادت باشه تیکه بزرگت قلبت باشه یعنی یاد بگیر که عاشق باشی  .)

ارادتمند شما
محمدرضا صادقی نیا
غزل فلاح رمضانی







حجاب و پوشش بانوان در ایران باستان

در یک نگاه کلی، لباس و پوشش سه خاصیت اساسی برای آدمی دارد، اول اینکه او را در برابر سرما و گرما محافظت می‌کند، دوم آنکه باحیای ذاتی انسان تناسب دارد و او را به میزان لازم مستور می‌نماید و از دید دیگران می‌پوشاند و سوم برای او ایجاد زیبایی و متانت می‌کند و برای انسان زینت محسوب می‌شود.

پوشش بانوان در هر دوران، نمادی از جایگاه زن در هر فرهنگ و تمدن است. با یک نگاه کلی به تاریخ درمی‌یابیم که زن در مشرق زمین پوششی کامل‌تر نسبت به ن غربی داشته است و با مطالعه در تاریخ درمی‌یابیم، نگاه به زن در ایران، با نگاه به زن در غرب تفاوت داشته است و نحوه‌ی پوشش ایرانیان حتی قبل از ورود اسلام به ایران بسیار کامل و در واقع منحصر به فرد بوده است که شاید نمونه‌ی آن را به این شکل نتوانیم در اقوام و مناطق دیگر پیدا کنیم.

در بررسی اعصار و دوران‌ مختلف در ایران، شاهد نوع خاصی از پوشش هستیم که تا حد بسیار زیادی بانوان از آن استفاده کرده‌اند و آثار و شواهد این موضوع را در سنگ تراشه‌ها و آثار باقی‌مانده از آن دوران مشاهده می‌کنیم.

البته این نکته را باید متذکر شد که حجاب، فقط یک پوشش ساده نیست بلکه یک سبک و روش از زندگی است. چه‌بسا فردی خود را پوشانده باشد، اما حجاب نداشته باشد. چرا که حجاب همواره با گزاره‌ای به نام حیا هم‌راه بوده است.

حجاب در ایران از اموری بوده است که برخی از شرق‌شناسان نسبت به آن مطالبی نوشته‌اند. هانرى رونه دالمنى، دانشمند فرانسوی  در کتاب خود با نام سفرنامه از خراسان تا بختیارى» می‌نویسد: اگر به تاریخ مراجعه کنیم، مى‏‌بینیم که این رسم در زمان‌هاى پیشین هم در ایران معمول بوده است. زن زرتشتى با لباس بیرون‏ بوده است و مستورى، پوشیدگی و حجاب ن علامت شأن، شوکت و احترام محسوب می‌شده است.[۱]

حجاب در زمان ماد‌ها

بر اساس آنچه در کتاب‌های تاریخی آمده است، در میان ماد‌ها ن فقط دو دست خود را باز می‌گذاشته‌اند و نپوشاندن هر یک از قسمت‌های دیگر بدن خلاف ادب محسوب می‌شده است. آنان شلوار و پیراهن کتانی و دو لباس رو داشتند. اختلاف لباس ن و مردان در این بود که پیراهن ن شکاف و تزئینات بسیار داشت و به رنگ‌های شاد بود. برای پوشاندن سر از یک سربند که در زیر چانه به‌وسیله دو بست محکم می‌شد، استفاده می‌کردند و روی این سربند نیز یک روسری بزرگ به نام مکتو» می‌پوشیدند.[۲]

حجاب ن در دورهی پارس‌ها

مُهر به ‌جا مانده از دوره‌ی پارس‌ها، دو زن را نشان می‌دهد که هر یک پیراهنی بلند تا پشت پا پوشیده‌اند و بخش پایین دامن آن‌ها ریشه‌دار است و قد آن نیز چون پیراهن بانوی نقش، جابه‌جا و به‌صورت افقی، بخش‌بندی شده است و به ‌نظر می‌رسد که پوستینی باشد و بر روی آن روپوشی چون چادری کوتاه که دامنی نیم‌گرد و نیم‌اندام را می‌پوشاند، پوشیده‌اند. موی سر آن‌ها پرپشت و کوتاه است و پشت سرشان جمع شده است. این شکل، یادآور بانوان منقوش بر مهر استوانه‌ای آشوری است.[۳]

حجاب در زمان هخامنشی

تصاویر ن در دوره‌ی هخامنشی بسیار محدود است و این به دلیل اهمیت فوق‌العاده‌ای بوده که برای ن قائل بودند، به‌گونه‌ای که حتی تصویر کردن آنان نیز، ممنوع شده بود. برای مثال، در تخت جمشید هیچ عکسی از ن دیده نمی‌شود.

آثار تاریخی از نقش ن، بسیار محدود است، اما در همین آثار محدود هم می‌توان نشانه‌های آشکاری از نحوه‌ی پوشش آن دوران را دید. برای مثال تصویری که در غرب ترکیه در تپه‌ی دهکده‌ی ارگیلی پیدا شده است، سه زن پارسی سوار بر اسب را نشان می‌دهد که هر سه زن پوششی شبیه چادر دارند و بلندی آن تا زانو می‌رسد. هردودت و استرابون پوشیدگی ن طبقه‌ی ممتاز ایران کهن را امری متداول دانسته است و آن را نوعی اشرافیت محسوب می‌کرده‌اند. آن‌ها تأیید کرده‌اند که ن طبقات دیگر اجتماع، از این امر مستثنا بوده‌اند.[۴]

در کتاب تاریخ ویل دورانت در مورد نحوه‌ی رفتار و پوشش بانوان در دوران هخامنشی می‌نویسد: ن طبقات بالای اجتماع، فقط با تخت روان روپوش‌دار از خانه بیرون می‌آیند. ن شوهردار حق نداشتند هیچ مردی را، حتی اگر پدر یا برادرشان باشد، ببینند. در نقش‌هایی که از ایران باستان بر جای مانده است، هیچ‌وقت صورت زن دیده نمی‌شود و نامی از ایشان به نظر نمی‌رسد. کنیزکان، آزادی بیش‌تری داشتند، چون لازم بود از مهمانان خواجه‌ی خود پذیرایی کنند.[۵]

حجاب در دوره اشکانیان

پوشاک بانوان در دوره‌ی اشکانیان، پیراهنی بلند است که تا روی زمین می‌رسیده است و نیز فراخ و پرچین، آستین‌دار و یقه راست بوده است. پیراهن دیگری داشتند که روی اولی می‌پوشیدند. قد این پیراهن نسبت به اولی کوتاه و یقه‌باز بوده و روی این پیراهن چادری سر می‌کردند.[۶]

مجسمه‌ای از بانوان دوره اشکانی در موزه‌ی پالمیر دمشق وجود دارد که پوشاک بانوان آن دوره را بسیار روشن می‌نمایاند. این بانو درحالی‌که نشسته است، چادری او را پوشانده است. گوشه‌ی چادر در زیر یک تکه ف بیضی‌شکلِ نقش‌زده، بند است. عمامه‌ای بر سرش نهاده و نواری فی موی بالای پیشانی او را نگه‌داشته است و رشته‌هایی از جواهر، زیور عمامه و موی اوست. یک رشته گردن‌بند چسبیده به گردن دارد و پایین‌تر از آن دور یقه‌ی پیراهن رویی نمایان است.[۷]

حجاب در دورهی ساسانیان

پوشاک بانوان این دوره را فقط از روی نقوش سنگی یا طرح‌های روی ظروف باید جست‌وجو کرد، زیرا مورخان در این باره مطلبی نگفته‌‌اند. از مقایسه‌ی نقوش سنگی آناهیتا با نقوش دیگر، به ‌نظر می‌رسد، بانوان دوره‌ی ساسانی پیراهن بلند و بسیار پرچین و فراخ می‌پوشیده‌اند و گاهی آن را به‌وسیله‌ی نواری در حوالی سینه (یا کمی پایین‌تر)، جمع کرده و می‌بستند. چادر که از دوره‌های پیش هم‌چنان مورد استفاده‌ی ن ایران بوده است، در این دوره نیز به صورت‌های مختلف مورد استفاده بوده است.[۸]

برخی شواهد نشان می‌دهد ن عهد ساسانی محجوب بوده‌اند و صورت خود را می‌پوشاندند و گیسوان خود را پنهان می‌کردند. بعد از شکست ایران از اعراب سه تن از دختران کسری شاه ساسانی را نزد عمر آوردند. آن‌ها با پوشش و نقاب، چهره‌ی خود را پوشانده بودند. عمر دستور داد که پوشش از چهره بردارند تا خریداران بیش‌تری پیدا کنند، اما دوشیزگان ایرانی از کردن صورت، خودداری می‌کردند. عمر خواست با تازیانه آنان را وادار کند و آنان گریستند. در آن حال حضرت علی علیه‌السلام به عمر فرمودند: در رفتارت مدارا کن، از پیامبر شنیدم که می‌فرمودند: بزرگوار و شریفِ هر قومی را که خوار و فقیر شده است، گرامی دارید. عمر پس از شنیدن فرمایش آن حضرت، آتش خشمش فرو نشست.[۹]

پوشش ن ایرانی مقارن با دورهی ظهور اسلام و بعد از آن

با مشاهده و بررسی جزئیات پوشاک بانوان که بر روی پارچه‌ها و الواح نقش بسته و نیز نقاشی‌هایی که از کمال‌الدین بهزاد و دیگران بر جای مانده است، پوشاک بانوان در طی چند قرن به شکل‌های ذیل بوده است:

قبای سه‌ربعی آستین‌کوتاه، جلوبسته با یقه‌ای افقی. این قبا گاهی جلوباز نیز بوده است و یقه‌ی آن سه‌گوش و تا وسط سینه می‌رسیده است.

قبای بلند آستین کوتاه، جلوباز که گاهی بر روی شانه‌ی آن زردوزی و گلاب‌دوزی می‌کردند.

پیراهن بلند آستین کوتاه، جلوباز، دکمه‌دار و یقه‌ی سه‌گوش با برگردان.

سرپوش بانوان از عرق‌چین، چارقد، لچک، نوار و یک نوع روسری توری یا پارچه‌ای به شکل مخصوص تشکیل می‌شده است. عرقچین در زیر لچک و مستقیماً روی موی سر، استفاده می‌شده است. هم‌چنین بانوان گاهی گیسوهای بلند خود را به وسیله‌ی توری محافظت می‌کردند.[۱۰]

باری، شواهد تاریخی نشان‌گر آن است که حجاب و پوشش خاصی که در میان ن ایرانی رایج بوده، پوششی تقریباً کامل و پوشیده بوده است. به‌خصوص در میان ن طبقه‌های بالا و اشراف‌زادگان، این مسئله بسیار مورد اهمیت بوده است.

پی‌نوشت‌ها:

[۱]. هانرى رونه دالمنى، سفرنامه از خراسان تا بختیارى‏، ترجمه‌ی محمدعلى فره‌وشى‏، انتشارات امیر کبیر، تهران‏، ص ۲۹۵٫

[۲]. دایره‌المعارف زن ایرانی، به سرپرستی مصطفی اجتهادی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، بنیاد دانش‌نامه‌ی بزرگ فارسی، ۱۳۸۲، ص ۳۷۲٫

[۳]. ضیاءپور، جلیل، پوشاک باستانی ایرانیان از کهن‌ترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، تهران، اداره‌ی کل موزه‌ها و فرهنگ عامه، ص ۵۸٫

[۴]. دایره المعارف زن ایرانی، به سرپرستی مصطفی اجتهادی، وزارت علوم، تحقیقات و فناوری، بنیاد دانش نامه‌ی بزرگ فارسی، ۱۳۸۲، ص ۳۸۰٫

[۵]. ویل دورانت، تاریخ تمدن، انتشارات علمی فرهنگی، تهران، ج ۱ ص ۴۳۴٫

[۶]. ضیاءپور، جلیل، پوشاک باستانی ایرانیان از کهن‌ترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، تهران، اداره‌ی کل موزه‌ها و فرهنگ عامه، ص ۱۹۴٫

[۷]. همان، ص ۱۹۹٫

[۸]. همان، ص ۳۰۷٫

[۹]. وشنوی، قوام‌الدین، حجاب در اسلام، ترجمه‌ی احمد محسنی گرگانی، قم، ص ۵۹٫

[۱۰]. ضیاءپور، جلیل، پوشاک باستانی ایرانیان از کهن‌ترین زمان تا پایان شاهنشاهی ساسانیان، تهران، اداره‌ی کل موزه‌ها و فرهنگ عامه، ص ۱۵۸٫


این متن پایین توصیفی از پوشش های یک زن ایرانی در یک دوره تاریخی وزمانی است ؛ مشخصات زن ها در این دوره این چنین است: 








ن طبقات بالای اجتماع جرأت آن را نداشتند که جز در تخت روان رو پوش دار از خانه بیرون بیایند. ن شوهر دار حق نداشتند هیچ مردی را و لو پدر یا برادرشان باشد ببینند.(1) ن بالا پوشی چون چادر امروزی که سرگردن را می پوشانید به سر می کردند.(2)چادر بسیار مورد استفاده بانوان بوده است به طوری که حجاب ن در این دوره چنان اهمیتی داشت که حتی لباس هنرپیشگان زن، مانند لباس های بلند سایر بانوان، تا پشت پا کشیده شده بود.(3)هر گاه لازم بود ن ایران از خانه خارج شوند و به سفر روند، درون چادر‌های در بسته‌ای می‌نشینند و چادر را بر روی گردونه‌ای قرار می‌دهند و حمل می‌نمایند.(4) حتی مجمسه هایی فراوان از ن که با چادر هستند و پوشش کاملی دارند.(5)


در متون تاریخی و ادبی آن دوران هم به فراوانی واژه  (cvatur)  یا همان چادر به معنی لباس یا پوشش به چشم می خورد(6). 












 

 

 

 

 

به نظرتان برای کدام سلسله و دوره تاریخی است( در بخش نظرات جوابتان را بگویید.):

1-قاجار            2-صفویه          3-سلجوقیان            4-هخامنشیان

 

 

 نکته : حتما نظرتونو در  بخش نظرات بفرمایید ، پایان متن هم نخوانید و نظر و جواب خودتونو در نظرات بگویید.

 

 

 

 



























 

 

 

 

منابع:

1-ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اول، ص 552

(او همچنین درتاریخ تمدن جلد 11 ص 112 میگوید: "ارتباط عرب با ایران موجب رواج حجاب در قلمرو اسلام بود. 
او معتقد است نقش پوشش و حجاب ن در ایران باستان چنان برجسته‌است که می‌توان ایران را منشاء اصلی پراکندن 

حجاب در جهان دانست. تاریخ تمدن ج2 ص78)

2- پیمان متین، پوشاک در ایران زمین ،انتشارات امیرکبیر ص61

3- ضیاء پور؛ پوشاک ن ایرانی؛ ص 114

4-احمد کسروی ،ایرانیان و یونانیان،ص61

احمد کسروی ، خواهران و دختران ما، ص7

5-هدایت الله علوی،زن در ایران باستان ، ص51

6- فرهنگ پهلوی ، انتشارات دانشگاه تهران ، ص94

قطعه از اشعار فردوسی در باره خواستگاری فریدون در زمان باستان:

بگفت این و بگشاد چادر ز روی

همه روی ماه و همه پشت موی

مرا از هنر موی بد در نهان

که آن را ندیده کس اندر جهان





این بخش هم صرفا برای خواندن است( ولی شما حتما بخوانید.):


نهرو" در کتاب "نگاهی به تاریخ جهان" نیز همین نظریه را تایید میکند:  "یک تغییر بزرگ و تاسف آور نیز تدریجا روی نمود و آن وضع ن بود. ن عرب جدا از مردان و پنهان از ایشان زندگی نمیکردند بلکه در اماکن عمومی حضور میافتند. اما عربها نیز بر اثر موفقیتها تدریجا رسمی را که در دو امپراطوری روم و ایران بود اقتباس کردند." 

حتی راسل نیز در کتاب "شوئی و اخلاق" معتقد است حجاب ایران و هند در زمانهای دور بسیار سختگیرانه بوده است

اخلاق جنسی در اعصار ما قبل مسیحیت و در ممالک خاور دور تا به امروز از منبع اول [تمایل به اطمینان پدری] منشعب میشود به استثنای هند و ایران که ظاهرا ریاضت طلبی در آنجا پدید آمده و در سراسر جهان پراکنده شده است.  شوئی و اخلاق ص135






حتما به اشتراک بگذارید.

اگر خوب بود.

تحقیقات بنده حقیر محمدرضا صادقی نیا



عکس ها:















+خب اصلا من بلد نیستم چطور دوست پیدا کنم. 
-من بهت یاد می دم اصلا. چندا از رفیقای خودمو بهت پیشنهاد می کنم. از اون چشم رنگیا 
+من سنمم کمه ؛ اعصابم نمیکشه؛. نمی دونم به کی اعتماد کنم ، اصلا نمی دونم باید چیکار کنم. 
-تو کارت نباشه من هر چی گفتم انجام بده . فعلا از وجود من استفاده کن ؛ پاشو بریم پاشو 


وجدان:چی شد ؛ حداقل میزاشتی پسرای دیگه بهش نزدیک نشن !! آخه تو مردی! 
تو داداشی اون بودی بعد ؛ الان شدی لاشی اون 
چیه؟ طلبکاری؟ چون که برادری نداشت که وقتی دستشو میگیری بزنه تو دهنت؛ باهاش این کارو کردی؟ یا چون بابای درست و حسابی نداره که پیگرش باشه؟ 
بدبخت ! یک دختر بی برادر و بابا که دیگه افتخار نداره ؟ 
 
خودم: چیه به زور که نبود ؟ این دخترا از من و تو بهتر بلدن ! نگران نباش. 

وجدان:تو یک پسری خواهرم داری. خب درک می کنی ؛ اگه اون داداش داشت، تو جای اون داداشش بودی، چه حسی داشتی تو این وضعیت؟ 
یک مشت اراجیف ریختی تو مغزش انقدر شریک جنسی ؛ شریک جنسی کردی .حالشو بهم زدی ؟ تو شریک وحشی نه جنسی! 

وجدان : برو از رو تخت جمش کن . دیگه تموم شد. 


خودم: اصلا.ری**م تو این حِس اگه بـَـدِ چرا  خدا داده.
 
وجدان: مگه به خدا هم اعتقاد داری؟ امروز یک سری خاطرات و احساسات زوری و وحشیِ سرد فقط براش گذاشتی؟ 
آخه بچه کمتر از پانزده سال هم مگه  

وجدان: نماز صبح بلند شو توبه کن.شاید صدام خفه شه.صدای هق هقت بیادااا . 


خودم: کاش مثل فیلم ها بود؛ آخرش از خواب بلند می شدم، مادرم مثل بچه کوچیکا بغلم می کردم می گفت کاووسِ ؛ بخواب عزیزم ؛ بخواب. 

آخه خیلی وقتی کسی بهم نگفته عزیزم. 
منم آدمم دیگه یهو احساسی می شم مثل دیوونه ها می زنم زیر گریه ؛ بعد بهش فکر می کنم می بینم اصلا گریه نداشت. 
مامان: بلند شو ، بلند شو عزیزم. از صبح تا حالا تو تَبی ؛ بیا بغلم. بیاگریه نکن. گریه نکن

خودم: مامان تا حالا شده شیطان و تو خودت حِس کنی.ولی من حِس کردم.

.

.

.

.

دل نوشته های یک دیوانه

#لحظه_نوشت

محمد رضا صادقی


همیشه از بچگی برام خیلی از حرکات دیگران برایم سوال بود.

تو عروسی ها همیشه با خودم می گفتم همه کسانی که در این تاالر هستند قیافه واقعی و بدون آرایش هم دیگرو دیدن . من اونو دیدم و اون منو دیده و همه همین طور ولی پس 

چطور وقتی همین افراد در یک مکان خاصی قرار می گیرند سعی می کنند که همه قیافه خود را تغییر دهند.

همه هم فکر می کنند که زیبا هستند ولی این طور نیست ، چرا چون وقتی در یک جمعی همه چشم های سیاه داشته باشند اگر من چشمانی به عنوان مثال آبی داشته باشم متفاوت و 

زیبا در تفکر دیگران هستم ولی وقتی در یک جمعی همه چشم آبی باشند با وارد شدن من هیچ کس نمی گوید عجب چشمانی دارد ؛ چون خود همان هم چشمانی آبی رنگ همانند 

من دارند.

مثال عروسی های امروز ماست . همه فکر می کنند که در ذهن دیگران زیبا هستند ولی کذب است. چون افراد دیگر همان جمع هم، قیافه ای مشابه همان دارد.

پس چه دلیلی دارد همه در عروسی انقدر قیافه خود را تغییر می دهند که برای شوهرشان هم متفاوت شوند. ما که قیافه واقعی هم دیگر را دیده ایم پس چه نیاز است در یک مکان 

خاص ماسک بر صورت بزنیم تا به اسطالح زیبا شویم ، ما با آرایش کردن شبیه همان قیافه ای هستیم که در خواب از خودمان تصور می کنیم فقط همه ماسک بر صورت زده اند و 

فکر می کنند از دیگری زیبا تر هستند ولی این طور نیست.

من با تمیزی مشکلی ندارم ولی آیا ارایش کردن حداقل دو میلیون تومانی برای تمیزی است .

چه دلیلی دارد وقتی در مجلسی دو دختر من را نگاه می کنند و زیر لب حرف می زنند من بروم جلوی آن ها ظاهر نمایی کنم و با حرف زدن یا انجام حرکات سعی بر جلب توجه آن 

دختر کنم؟ راستی یه چی بهت بگم اگه برای مردم کار کنی دیگه ام نیست برایشان عرضه اندام کنی انوقت خدا فقط تو را می بیند. فقط تو را ؛ بزار مردم هر چی می خوان بگن.

تا در نظر خلق نگردی کافر در محفل عاشقان مسلمان نشوی

چرا باید اصال خوش حال شوم و با خود بگویم ببین چه کردی که همه دختران برایت حرف می زننند!!!!

چرا وقتی خانومی حرف به من می زند یا ازم کاری می خواهد فکر می کنم از اینکه من را انتخاب کرده منظوری داشته ؟؟!

اصال چرا در مجالس مختلف باید خودم را برای دیگران زیبا کنم ؟

مگر آن ها زیبا هستند که من لذت ببرم که حال آن ها از زیبایی من لذت ببرند؟

چرا باید برای این ها خودم را زیبا کنم؟ به نظرم برا کسی خود را زیبا کن که در زشت ترین حالت هم تو را ببیند!در این صورت درست است و گرنه تو هم مانند عروسک های باربی 

هستی تا وقتی زیبا هستی همه می خواهند ولی همین که زیبا ای ات را از دست دادی یا پاره و خراب شوی تنها کسی که نگاهت می کند سوپور دم در کوچه است و نه دیگر کسی! 

و اصال چرا با آن وسایل یا لباس هایی که شما می گویید باید زیبا شوم؟

چرا اگر من یک پیژامه بپوشم کسی از من عکس نمی گیرد ولی اگر یک مدلینگ در فرانسه این کار را بکند همه از او تمجید می کنند و مورد بحث قرار می گیرد؟

مشکل از من است یا پیژامه یا از آن مدلینگ یا فرانسه؟؟؟

چرا باید خودم را تزئین کنم با این لباس ها ) کت و شلوار و کربات و پاپیون و ( ، اصال این ها که ابدا کرده مگر شلوار با پیژامه چه فرقی می کند؟ هر دو پارچه، هر دو هم رنگ 

،هر دو از یک جنس، فقط یکی به دورش کش است و دیگری کمر بند؟

یا شایدم برای این است که همه بازیگران و دانشمندان و تمداران و خواننده ها و. کت و شلوار می پوشند ما هم باشد بپوشیم.

چون غربی ها می پوشند ما هم بپوشیم؟ مگر تو نمی دانی ، هر چه از غرب رسد نیت. 

چرا تا وقتی یک دخترو می بینی )های( همش دوست داری دنبالش باشی ، پیشش باشی ، تا وقتی که همون دختر می شود همسرت دیگر همچنین حسی نداری ، ان وقت دنبال یک 

دختر دیگری و دوست داری با ان باش؟

شاید افکار من مریض است یا اصال افکار که هیچ شاید خوده من مریضم ؛ تو چه می دانی شاید که باشم؟

شاید این افکار کثیف و لجن من است ، شاید که باشد از کجا می دانی؟

خدا کند که این حرف ها در افکار و مغز مریض من باشد و جامعه اینچنین نباشد؟

حتما همین طور است ، انشاءالله


دل نوشته های یک دیوانه.


محمدرضا صادقی نیا


ن طبقات بالای اجتماع جرات آن را نداشتند که جز در تخت روان روپوش دار از خانه بیرون آیند. هرگز به آنها اجازه داده نمیشد که آشکارا با مردان اختلاط کنند. ن شوهردار حق نداشتند هیچ مردی؛ ولو پدر یا برادرشان را ببینند. در نقش هایی که از ایران باستان برجای مانده؛ در هیچکدام صورت زن دیده نمیشود و نامی از آنها به نظر نمیرسد.


منبع: #ویل_دورانت؛ جلد اول؛ پارس ها؛ اخلاق و آداب پارسیان؛ ن


حفظ حریم؛ وم اجازه همسر؛ عدم معاشرت حتی با محرم!؛ ن ایران باستان این چنین بودند؛ حال #آریایی_جان؛ تو ایرانی واقعی هستی یا مسلمانان؟ تازه قوانین اسلام نرمتر و ساده تر است!



در دوره تمدن اسلام؛ به ن دقیقا همان درجه و مقام داده شد که ن اروپا بعد از مدت طولانی آن را دارا شدند! بعد از آن که رفتار بهادرانهء اعراب اندلس؛ در اروپا بنای اشاعه گذاشت. اهالی اروپا اخلاق بهادرانه که یک بخش آن رفتار [نیکو] با ن است؛ از مسلمانان آمده و از آنها تقلید شده است. مذهبی که توانست زن را از درجه پست و ذلت نجات بخشیده و به اوج عزت و رفعت نایل سازد؛ مذهب اسلام بود نه مسیحیت. آن چنان که میبینیم در قرون وسطا سردارهای ما با آنکه مسیحی بودند اما احترام زن را نگه نمیداشتند. از بررسی تاریخ در این مطلب شبهه ای باقی نمی‌ماند که قبل از اینکه مسلمانان رعایت و احترام به ن را به بزرگان ما بیاموزند؛ امرا و سرداران ما نسبت به زن با کمال #وحشیگری سلوک می‌نمودند.


منبع: نظام حقوق زن در اسلام؛ شهید مطهری علل تاریخی تعدد زوجات (۱)؛ صفحه ۲۹۷؛ به نقل از گوستاو لوبون؛ تاریخ تمدن اسلام



در دوره #ساسانی؛ مرد ریاست مطلق خانواده را داشت؛ از نظر تعداد همسر محدودیت نداشت؛ ازدواج با محارم رواج داشت؛ زن از شخصیت حقوقی بی‌بهره بود و در زمره وسایل زندگی به شمار می آمد! پدر تا آنجا اختیار داشت که می‌توانست کودکانش را از خود براند یا چون برده و شی به دیگران بفروشد. شوهر می‌توانست همسر یا یکی از همسرانش را بی آنکه در انجام وظایفش کوتاهی کرده باشد به مرد دیگری بسپارد تا از خدماتش بهره گیرد!


منبع: #کریستین_بارتلمه؛ زن در حقوق ساسانی؛ ص۱۲


پ.ن: بنازم به این جایگاه ن در عهد باستان!



#جلیل_ضیاءپور باستان شناس و مورخ ایرانی در مورد حجاب ن ایران میگوید:


اصلی که باید در نظر داشت، این است که طبق نقوش برجسته و مجسمه های ما قبل میلاد، پوشاک ن مادها از لحاظ شکل با پوشاک مردان یکسان است. مرد و زن به واسطه اختلافی که میان پوشش سرشان وجود داشت از هم تمیز داده میشدند. به نظر میرسد که ن نیز پوششی روی سر میگذاشتند و از زیر آن گیسوهای بلندشان نمایان بود. [۱]

ن در دوره هخامنشیان چادری مستطیل بر روی همه لباس خود افکنده و در زیر آن، یک پیراهن با دامن بلند و در زیر آن نیز، پیراهن بلند دیگری میپوشیدند که تا مچ پا بوده است. [۲]

چادر از دوره های پیش مورد استفاده بانوان ایران بوده است و تا دوره ساسانیان نیز به صورت مختلف مورد استفاده بوده است. حجاب ن در این دوره چنان اهمیتی داشت که حتی لباس هنرپیشگان زن، مانند لباس های بلند سایر بانوان، تا پشت پا کشیده شده بود. [۳]


منبع:

[۱]ضیاء پور؛ پوشاک باستانی ایرانیان؛ ص ۵۱ و ۵۴

[۲]ضیاء پور؛ همان؛ صفحه ۵۶

[۳]ضیاء پور؛ پوشاک ن ایرانی؛ صفحه ۱۱۴










دقت کرده اید بعضی از انسان ها مانند بادکنک هستد.
جثه ای بزرک اما به نخی نازک وصل اند.
از بیرون ظاهری قرمز اما از درون بی رنگ.
از بیرون ظاهری پر محتوا اما از داخل فقط هوا.
با همه بزرگی اش جهت اش را بادی مشخص می کند که شاید از هر طرف بوزد.
تا رهایش می کنی از دستت فرار میکند.
در دریا غوطه ور است در آسمان شناور است و در زمین سردرگم.
هدف اش را در زندگی؛ آب هوای خاص آن منطقه یا آن زمان مشخص می کند.
بهتر است این گونه بگویم در هر سه حالت بدون حالت است.
فرق بین بهترین و بدترین شان را میزان باد داخلشان است نه نوع هوایی که داخل آن است.
اگر کسی بادکنکش را گم کنند شاید گریه کند ولی اگر سوراخ شود هیچ کس برایش گریه نمی کنه؛؛نه.
در دست هر کسی قرار می گیرد و صاحب مشخصی ندارد.
بعد از ی لذت صاحبانشان ؛ آن را رها می کنند.
و دیگر هیچ کس او را نمی شناسدمثل انسان ها.مثل انسان ها و مثل انسان ها.

بادکنک وجودت را بترکان تا آزاده شوی.


جانم گرفتی و مقام پستی به دستم دادی
آری این بار تو بانی شدی وباز فرارم دادی
من پسرکی کوچک مغز تهی از عشق بودم
تو آمدی و عقلم یدی و جام عشقم دادی
آری پست ترین مقام است عاشقی در نظرم
تو به من گفتی بیا و جرعه ای به قلبم دادی


نویسنده: محمدرضا صادقی نیا











امام حسین علیه السلام در کلام بزرگان جهان (به مناسبت فرا رسیدن ایام  #محرم) 
 
 
1- #نیلسون_ماندلا  : امام حسین به من این توان را داد که برای حق و آزادگی بایستم .
 (متن کامل )
 
 
 
 
 
 
I have spent more than 20 years in prison, then on one night I decided to
 surrender by signing all the terms and conditions of government. But suddenly I
 thought about Imam Hussain (as) and Karbala movement and Imam Hussain (as)
 gave me strength to stand for right of freedom and liberation and I did.
 
 
‍ ترجمه : من بیشتر از بیست سال را در زندان طی کردم یک شب تصمیم گرفتم با تمام 
شرابط تعیین شده از سوی دولت خودم  را تسلیم کنم (و دیگر به دنبال آزادی نباشم ) اما ناگهان بیاد
 امام حسین و نهضت کربلا افتادم  و امام حسین این توان را به من داد  که برای حق و آزادگی بایستم 
و من این کار را کردم .
 
 
 
 
2- #آنتونی_بارای_مسیحی  : اگر امام حسین علیه السلام از آن ما بود مردمان را با 
حسین به مسیحیت فرا میخواندیم ، شما شیعیان قدر امام حسین را نمیدانید (متن کامل + سند )
امام حسین علیه السلام در کلام بزرگان جهان (قسمت دوم : آنتونی بارا)
 
آنتونی بارا نویسنده ی مسیحی سکولار که نویسنده ی کتاب "حسین علیه السلام در
 اندیشه ی مسیحیت " است درباره ی امام حسین علیه السلام می گوید :
 
 
 
 
 
If Hussain was one of us , we would have put a flag and minaret
 him in every part of the earth and called the people to christianity
 
 
 
گر حسین از آنِ ما بود، در هر سرزمینی برای او بیرقی بر می‌افراشتیم و
 در هر روستایی برای او منبری برپا می‌کردیم و مردم را با نام حسین
 به مسیحیّت فرا می‌خواندیم
 
You, Shi’a and Muslims, do not know the value of Imam Hussein you 
are supposed to be absolutely honest in conveying his words on the day of
 Ashura to the world
 
شما شیعیان و مسلمانان قدر امام‌حسین را نمی دانید !! شما شیعیان باید در انتقال
 پیامهای امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به جهانیان کاملا صادق باشید
 
 
 
 
 
 
3- #مهاتما_گاندی : حسین علیه السلام هر آنچه که داشت را فدا کرد اما از تسلیم شدن
 دربرابر حکومت ظالمانه امتناع کرد این فداکاری چراغ هدایت هر جامعه و ملتی می باشد .
امام حسین علیه السلام در کلام بزرگان جهان (قسمت سوم : مهاتما گاندی )
 
 
گاندی بزرگترین رهبر ی هند که استقلال هندوستان از استعمارانگلستان 
مدیون اوست درباره ی امام حسین علیه السلام می نویسد :
 
 
There is a universal appeal in this martyrdom.
 Imam Husain sacrificed his all, but he refused to submit to
 a tyrannical government. He never gave any weight to the fact
 that his material force was far less in comparison with that of the enemy
. The power of faith to him is the greatest force which regards all material
 force as nothing. This sacrifice is a beacon light of guidance for every 
community and every nation.”
 
 
ترجمه : جذابیتِ فراگیری در شهادت امام حسین علیه السلام وجود دارد .
 امام حسین علیه السلام هر آنچه که داشت را فدا کرد اما از تسلیم شدن دربرابر حکومت ظالمانه امتناع کرد ،
 او هرگز برای این حقیقت که نیروی مادی اش بسیار کمتر از دشمن است اهمیتی قائل نشد .
 قدرت ایمان برایِ وی بزرگترین قدرت می باشد که در برابر آن تمامی قدرت های مادی را 
هیچ می انگارد. این فداکاری چراغ هدایت هر جامعه و ملتی می باشد .
 
 
/
 
ادامه دارد(  بخش دوم ):
 
امام حسین علیه السلام در کلام بزرگان جهان (قسمت چهارم : چار دیکنز)
 
چار دیکنز یکی از برجسته ترین رمان نویس های انگلستان پیرامون قیام امام حسین می نویسد :
 
 
If Husain (as) had fought to quench his worldly desires…
then I do not understand why his sister, wife, and children
 accompanied him. It stands to reason therefore, that he 
sacrificed purely for Islam.
 
من‌متوجه‌نمی شوم ، اگر (امام‌) حسین  برای تمایلات دنیوی خود مبارزه کرده ،
 چرا همسر خواهر و بچه هایش را همراه خود برد؟ پس منطق می گوید او
 خود را فدای اسلام کرد ( ونه‌ قدرت طلبی )
 
 
 
 
امام حسین علیه السلام در کلام بزرگان جهان (قسمت پنجم :جواهر لعل نهرو)
 
جواهر لعل و نهرو از رهبران استقلال هند که از او بعنوان نخستین نخست وزیر
 هند یاد می شود پیرامون امام حسین علیه السلام می نویسد :
 
The best lesson which we get from the tragedy of
 Karbala is that Husain and his followers were the rigid believers of God.
 They illustrated that numerical superiority does not count when it comes to
 truth and falsehood.
 
The victory of Husain despite his minority marvels me.”
 
 
بهترین درسی که از تراژدی کربلا می اموزیم این است که (امام) حسین و پیروانش ، 
حقیقتا به خدا باور داشتند .آنها نشان دادند برتری عددی ، 
وقتی به تقابل بین دروغ و حقیقت می رسد ، به حساب نمی اید( برتری عددی بی ارزش است )
 
پیروزی (امام)حسین باوجود تعداد کم شان مرا شگفت زده می کند .
 
 
 
 
امام حسین علیه السلام درکلام بزرگان جهان (قسمت ششم : توماس کارلایل)
 
 
توماس کارلایل از نویسندگان ومورخین بسیار برجسته ی جهان پیرامون
 شهادت امام حسین علیه السلام می گوید : 
 
In the history of Islam, especially the life of Imam Husain
 stands unique, unapproached and unapproachable by anyone.
 Without his martyrdom, Islam would have extinguished long ago.
 He was the savior of Islam and it was due to his martyrdom that Islam 
took such a deep root, which it is neither possible nor even imaginable
 to destroy now
 
ترجمه : در سراسر تاریخ اسلام ، دوران زندگی امام حسین علیه السلام بی همتاست 
. بدون شهادت ایشان اسلام مدتها قبل از بین می رفت . امام حسین ناجی اسلام بود 
و بدلیل شهادت او بود که اسلام اینچنین بنیان استواری یافت که اکنون  نابودی اسلام
 نه تنها غیرممکن است بلکه حتی قابل تصور هم نمی باشد !
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
ماجرا و خاطره ای جالب از مسلمان شدن یک جوان:::::
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
اللهم عجل لولیک الفرج
 
لطفا در نشرش کوشا باشید.
 
 
 

 

 
 
 
محمدرضا صادقی نیا

در منابع اهل سنت تحریفات زیده شده که منجر به تولید یک سری روایات جعلی شده که به یک سری ازین روایات می پردازیم:


وقال : النساء شر کلهن وشر ما فیهن قلة الاستغناء عنهن 
.پیامبر ص فرمودند: زن همه اش شر است و بدتر از آن اینکه بى‌نیازى از آنها کم است.


محاضرات الأدباء ومحاورات الشعرء والبلغاء، ج2 ص 2 دارمکتبه الحیاه

لغنا أن الشافعی رأى امرأة فقال :إن النساء شیاطین خلقن لنا * نعوذ بالله من شر الشیاطین

از  شافعى چنین رسیده که زنى را دید سپس گفت : ن شیطان هایى هستند که براى ما مردان خلق شده ، خدایا ما از شر شیاطین به تو پناه مى‌بریم .

  طبقات الشافعیة، ج1 ، ص298،


قرار گرفتن زن در طبقه سگ و الاغ:::
 

حدثنا   أبو بَکْرِ بن أبی شَیْبَةَ حدثنا إسماعیل بن عُلَیَّةَ ح قال وحدثنی   زُهَیْرُ بن حَرْبٍ 
حدثنا إسماعیل بن إبراهیم عن یُونُسَ عن حُمَیْدِ بن   هِلَالٍ عن عبد اللَّهِ بن الصَّامِتِ عن أبی ذَرٍّ قال قال رسول اللَّهِ 
  صلى الله علیه وسلم إذا قام أحدکم یُصَلِّی فإنه یَسْتُرُهُ إذا کان بین   یَدَیْهِ مِثْلُ آخِرَةِ الرَّحْلِ فإذا لم یَکُنْ بین یَدَیْهِ مِثْلُ 
  آخِرَةِ الرَّحْلِ فإنه یَقْطَعُ صَلَاتَهُ الْحِمَارُ وَالْمَرْأَةُ   وَالْکَلْبُ الْأَسْوَدُ  . 

پیامبر   ص فرمودند : زمانى که یکى از شما براى نماز ایستاد اگر  در جلویش چیزى  مثل عصا بود نمازش
 را مى‌پوشاند زمانى که بین او دستانش  امثال عصا نبود پس در این هنگام نمازش را الاغ ، زن و سگ سیاه باطل مى‌کند  . 

صحیح مسلم، ج1، ص232 کتاب الصلاه باب قدر ما یستر المصلی



حَدَّثَنَا  آدَمُ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ سُلَیْمَانَ التَّیْمِىِّ  قَالَ سَمِعْتُ  أَبَا عُثْمَانَ النَّهْدِىَّ عَنْ أُسَامَةَ بْنِ زَیْدٍ - 
 رضى الله  عنهما - عَنِ النَّبِىِّ - صلى الله علیه وسلم - قَالَ مَا  تَرَکْتُ  بَعْدِى فِتْنَةً أَضَرَّ عَلَى الرِّجَالِ مِنَ النِّسَاءِ »  

پیامبر ص فرمودند: پس از من براى مردان فتنه‏ اى زیان‏ انگیزتر از ن نخواهد بود  

صحیح البخاری، ج3، ص 361، ح5096 مکتبه السلفیه



همچنین عمر بن صحاک در نحوه برخورد با ن دستور به کتک کاری ن می دهد

از اشعث بن قیس نقل شده است که گفت:
ضِفْتُ عُمَرَ لَیْلَةً فلما کان فی جَوْفِ اللَّیْلِ قام إلى امْرَأَتِهِ یَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَیْنَهُمَا.
شبى مهمان عمر بودم نیمه هاى شب دیدم همسرش را کتک مى‌زند؛ 
او را از کتک زدن همسرش منع کردم. هنگامى که به بسترش برگشت گفت:
فلما أَوَى إلى فِرَاشِهِ قال لی یا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّی شیئا سَمِعْتُهُ 
عن رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم لَا یُسْأَلُ الرَّجُلُ فِیمَ یَضْرِبُ امْرَأَتَهُ.
اى اشعث! جمله‌اى از رسول خدا شنیده‌ام، آن را به خاطرت 
بسپار (آن جمله این است): کسى حق ندارد از مرد بپرسد که چرا همسرت را کتک مى‌زنی.
القزوینی، محمد بن یزید أبو عبدالله (متوفای275هـ)، سنن ابن ماجه، ج 1، ص 639 ح1986
، بَاب ضَرْبِ النِّسَاءِ، تحقیق محمد فؤاد عبد الباقی، ناشر: دار الفکر - بیروت؛


یا به این روایت توجه داشته باشید:




 بزی که آیات قرآن عایشه را خورد!!!

ابن ماجه از علمای بزرگ اهل خلاف روایت کرده است:

✍ ۱۹٤٤- (حسن) حَدَّثَنَا أَبُو سَلَمَةَ یَحْیَى بْنُ خَلَفٍ قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الْأَعْلَى، 
عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکْرٍ، عَنْ عَمْرَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، وعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْقَاسِمِ، 
عَنْ أَبِیهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَقَدْ نَزَلَتْ آیَةُ الرَّجْمِ، وَرَضَاعَةُ الْکَبِیرِ عَشْرًا، وَلَقَدْ کَانَ فِی صَحِیفَةٍ تَحْتَ سَرِیرِی،
فَلَمَّا مَاتَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَشَاغَلْنَا بِمَوْتِهِ، دَخَلَ دَاجِنٌ فَأَکَلَهَا».

عایشه گفت: آیه سنگسار و آیه رضاع کبیر (شیردادن به مردان بزرگسال) زیر تخت من بود 
ولی زمانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وفات یافت و ما مشغول شدیم، بزی آمد و آن را خورد!!!

✅ البانی محدث بزرگ وهابی هم این روایت را حسن می‌داند.

 سنن ابن ماجة، باب ۳۶، حدیث ۱۹۴۴، صفحه ۲۱۱، چاپ بیت الافکار الدولیة

 اسکن کتاب:


 



تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مقالات علمی | مقالات پژوهشی | مقالات به روز علمی جهان بلاگ زهرا باقری خلاصه کتاب حقوق مالکیت فکری میرحسینی همه چیز درباره پایه هشتم تعمیرات آیفون تصویری22794286 تعمیر ایفون توضیحات در مورد رشته شبکه ونرم افزار ☑️شرکت بزرگ تبلیغ گستر شاهرود☑️ ناگفته همه چیز درباره باتری گوشی و شارژر .